کـاغَـــ ـــذها
یکـ ـی یکـ ـی خیـس میـشَوند
ترسـی نـَ ـدارم،
حتـی
پُلـیس هَم بـو نَخـ ـواهَد بُرد
این بــــاران
از آسـ
ِـمانِ دیگریـست
...!
امشبـــ بــاز همـــ پُستچـــی پیـر محــله مـ ـا "نیــامد"
یـــا باید خــانـه امـــ را عَـوَض کنَمـــ ...
یـــا پُستچــــی را ...
تـــو کــــِ هــرروز بَرایمـ ـــ نـامــه می نویسی ...
"نـــــَه؟؟!"
لبخـــندَمـــ را بریـ ــ ــدم
قــاب گــرفتمــــ
بــ ــه صـورتـم آویختــم...
حــالا بـا خیــال راحــت
هــروقتـــ دلَمـــ گـــرفتـــ
"بُغـــض" مـیکنمــــ...
وقـﭞ خریدن لباسهـاﮮ زمستونـﮯ دقــﭞ کن
لباسهایـﮯ بخـــر بـــا جیبـــ هاﮮ بزرگــ
بـﮧ انــدازه ﮮِ دو تـــا دســـﭞ
خــدا را چــﮧ دیـــدﮮ !
شــایـد
همیــن
زمستـــان
عــــــــــاشق شــــــدﮮ...
چگونه دست دلم را بگیرم ودر کنار
دلتنگیهایم قدم بزنم
در این خیابان
که پر از چراغ و چشمک ماشینهاست...
نه آقایان:
مسیر من با شما یکی نیست
از سرعت خود نکاهید
تو همان مهربانی هستی؟!
یا مهربانی همان توست؟!
نمی دانم
می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید....
من هنـــوز روزها را می شــمارم !
و تـــو پیدا نمی شوی !
یا من بازی را بلــد نیستم !
یا تو جر زدی !
چه درد بـزرگیست
تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که دور از ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری می کند...
این روزهــا
در جــواب هرکه از حـــالم می پـــرسد
تا می گویم .... " خـــــــــوبـــــــــــم "
چشمانــــــــم
خـــــــیس می شـــــود
این روزها جور زمستان را من می کشم ..
نمی بارد من می بارم ..
“هواشناس من” نگاه ام کن ؛
بارش پراکنده با غبار محلی ام !
نمی دانم چه کسی نماز باران خوانده برایم .. ..
نمی دانم !
این شـــــــعرها را باید گذاشــت درِ کــــوزه
و آب شـــــان را خــــورد!
وقتی هنـــوزعرضــــه ندارند
تــــو را عــاشــــق کننــــد
تمـــــــــــام روز آیدیِ یاهویم روشن است
فقط برای تو!
...و تمام روز منتظرم کسی پیدا شود
حرفی...حدیثی!
زهرمار!هیچ هم خنده ندارد!
خُب من می خواهم فقط تو "پی ام" بدهی...
فقط تویی که عین خیالت هم نیست...
عیبی ندارد،
باز هم خودت را بزن به آن راه!
خودت را که به آن راه می زنی...
میخواهم تمام راه های دنیا خراب شود
فقط بماند همان یکی...
آبستن شده ام...از یادگاری های تو!
هر قدر بررسی میکنم...
اصلا انصاف نیست!
از خاطرات تو آبستن شود دخترانگی من
و از حضور تو به زنانگی برسد؛ جسم او...
نه...انصاف نیست!
موهایم را -همانطور که تو دوست داشتی-
بلند خواهم کرد.
آنقدر بلنــــــد که بالاخره دست های تو بهشان برسد!
تو فقط دستَت را دراز کن....
نه...دیگر کوتاهشان نمی کنم!
غرور من بود!
و حالا تکه هایش به پای خودت خواهد رفت!
و حتی اگر من نخواهم که اینگونه باشد
طبیعت روزگار اینچنین می خواهد...
کل دنیا را هم داشته باشی
باز هم دلت میخواهد،بعضی وقتها
فقط بعضی وقتها
اصلا
برای یک لحظه هم که شده
همه دنیا ی یک نفر باشی..........
و من ، افسوس که نمی دانستم......
نیا باران زمین جای
قشنگی نیست
من از جنس زمینم خوب میدانم ، که اینجا جمعه بازار است ..
و دیدم عشق را در بسته های زردو کوچک نسیه میدادند !!!
در اینجا قدر مردم را به جو انداره میگیرن
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان دربه در اندازه میگیرن
نیا باران نیا
زمین جای قشنگی نیست
خسته ام فردا نگاهت را برایم پست کن
یک بغل حال و هوایت را برایم پست کن
گوشم از آواز غمگین سکوت شب پر است
لطف کن لحن صدایت را برایم پست کن
تو مگیر این اشتباه را
لطف کن لطف حضورت را برایم پست
کن
نه باران بند می آمد ...!
گـ ـ ـاهــ ـی دسـ ـ ـت " خـ ــ ـودم " را مـ ـ ـی گـیـ ـرم ، مـی بـ ـرم هـ ـوا خـوری
" یـ ـ ـاد " تـ ـو هـ ـ ـم کـ ـه هـ ـمـه جـ ـ ـا بـ ـ ـا مـن اسـ ـت
" تنــ ـ ـهایــی " هـ ـم که پـ ـ ـا بـ ـه پـایـم مـ ـیدود ...
مـ ـیـبـیـ ـنـ ـی ؟
وقـ ـتـی که نـ ـیـسـ ـتــ ـی هـ ـم جـ ـمـ ـعـ مـان جـ ـمع اسـ ـت !!!