-
خدا حواست هست؟؟؟؟
جمعه 23 دیماه سال 1390 21:05
اولئک کالانعام بل هم اضل چرا انسان به این حد می رسه؟ چرایک زن باید به این امر رضایت بده؟
-
....
جمعه 23 دیماه سال 1390 20:58
تو را چه به فرهاد؟ یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی. تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار…من باورت می کنم ...
-
چه فرقی میکند؟!
جمعه 23 دیماه سال 1390 20:52
کوچکتر باشد یا بزرگتر , چه فرقی میکند؟! باید آنقدر مرد باشد که پای حرفش بماند تا به آرامش برسی! و گرنه دهان هر نامردی بوی بد " دوستت دارم" های الکی میدهد...
-
کاش حداقل جوانمردی میکردی
جمعه 23 دیماه سال 1390 19:38
کاش حداقل جوانمردی میکردی، و "مهربانی ام" را بهانه ی رفتنت نمیکردی! تا من مجبور نشوم هر روز "سنگ" را نشان دلم بدهم و بگویم اگر مثل این بودی... او"نمیرفت
-
حکایت زندگی من
جمعه 23 دیماه سال 1390 19:20
دلم قهوه میخواهد ..... تلخ تلخ..... داغ داغ..... چه فالی شود فال این فنجان.... تلخ تلخ.... و این میشود حکایت زندگی من .... داغ
-
آسمان چشمانم ابری است
جمعه 23 دیماه سال 1390 19:17
نشستم پشت کامپیوتر و به مانیتور چشم دوختم ...... به بهانه ی آنکه چشم هایم درد میکند میگریم اما هیچکسی نمیداند تمام اشک هایم از نبودنت است .... کسی نمیداند آن گم شده ای که ازش دم میزنم تو فرشته ی سنگی هستی . دلم به اندازه تمام آسمان های پاییزی که در تمام عمرم دیده ام گرفته است آسمان چشمانم ابری است و سرمای نبودنت وجودم...
-
اثر انگشتهایم
جمعه 23 دیماه سال 1390 19:09
می خواست از درخت بالا برود هر بار که می افتاد دوباره شروع می کرد دست هایم را برایش قلاب کردم بالا رفت دور که می شدم دیدم خودش را حلقه آویز کرده است از ترس دارم می دوم خدا کند اثر انگشتهایم کف کفش هایش نمانده باشد !
-
من تنها شدم...
جمعه 23 دیماه سال 1390 19:04
باور نمیکنم دگر در آغوش تو جایی برای من باشد... همه از با هم بودن مینویسند اما من از تنهایی ...
-
وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
جمعه 23 دیماه سال 1390 19:02
گاهی دست (خودم) را می گیرم می برم هوا خوری (یاد) تو هم که همه جا با من است (تنهایی) هم که پا به پایم می دود..... می بینی؟ وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
-
بالــش خودم تکیـــــــــه گاه من شده!
جمعه 23 دیماه سال 1390 19:01
بالــش خودم را ترجیح میدهم شــانه هایت مثل بالش های مسافر خانه است! خـــــــــــــوب میدانم ســــر های زیــــادی را تکیـــــــــه گاه بوده است. .
-
دلم دیگه باورت نداره...
جمعه 23 دیماه سال 1390 18:59
دارم با نبودنت کنار می آیم فقط با بودنت کنارش دلم کنار نمی آید...
-
نامرد بود همین...
جمعه 23 دیماه سال 1390 18:58
این قدر پیش این و آن از خوبی های نداشته اش گفتم که..... وقتی سراغش را می گیرند،شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت.....
-
نزدیک بیا
جمعه 23 دیماه سال 1390 18:54
تو را نمی بینم نزدیک بیااااااااا ......... تا شاید لمس تنت یاد آور خاطرات اشکبارمان باشد ....
-
روزای بارونی
جمعه 23 دیماه سال 1390 18:51
روزای بارونی رو خیلی دوست دارم معلوم نمیشه منتظر تاکسی هستی یا آواره خیابونا..... بخار هوا ماله سرماست یا دود سیگار... روی گونه ات اشکه یا دونه های بارون ... .
-
بچه ها منو ببخشید
جمعه 23 دیماه سال 1390 18:33
سلام بچه ها واقعا روم سیاهه نمیدونم چی بگم فکر نمی کردم این همه آدم بی جنبه وجود داشته باشه که بخاطر دوتا مقاله ی سیاسی میان هک میکنن قول میدم دیگه سیاسی چیزی ننویسم بچه ها بخدا شرمندم من ازین به بعد فقط عکس میزارم تو وبلاگ تا استفاده کنین این اولیش باشه واسه معذرت خواهیم
-
خیرمقدم میگم ب همه ...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 22:31
سلام دوستان و بازدید کنندگان گرامی باید ببخشید بابت مشکلی که برامون پیش اومد و صفحه ی قبلیمون پودر شد مطالب پایین قسمتی از مطالب دوستان هست ک من تونستم بازیابی کنمشون و از بلاگ اسکای پس بگیرم ان شاءالله تافردا دوباره نویسندگان وبلاگ بر میگردن وباز شروع میکنیم ب عاشقانه گفتن لطفا اگه لینک شما اشتباه ثبت شده تذکر بدین...
-
غــــریبه....
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 19:44
شــــاید یــــک روزی . . . یــــک جــــــــایی . . . بــــی تفــــاوت از کنــــار مــــن بگــــذری و بگــــویــــی: ایــــن غــــریبه چــــقدر شــــبیه خاطــــراتم بــــود ...
-
توکه نیستی...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:57
تــــــــو که نیستی غـمتــ خــــاطراتتــ تنهام نمیزاره ببین هنوز هم وجودت کلی معرفت داره...
-
ه هیچ ستارهی دیگری سلام نخواهــــــم کرد
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:55
قول داده ام... گاهـــــــی هر از گاهـــــی فانـــــوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛ هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم اما به هیچ ستارهی دیگری سلام نخواهــــــم کرد
-
تو را به خدا برو.....
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:53
دل به دلم " ندادی" ... دست در دستم "هم نگذاشتی" ... پا به پا "با من نیامدی" ... تو را به خدا برو..... سر به سرم "نگذار" قولش را به بیابان داده ام.
-
تـــــو "ســَنگ" شــُدی
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:52
عــَزیزکــَم! تو خواسـتی بــِشی ســَنگ صبورَم... اما حـآلا تـــــو "ســَنگ" شــُدی، و مــَن هنــوز"صــَبورَم"...
-
خیلی وقته ...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:50
من خیلی وقته از کسی ناراحت نمیشم ... تمام سختیش یه خنده زورکی ... و شونه بالا انداختن الکیه... خیلی وقته خیلی چیزا رو میدونم و خودمو میزنم به ندونستنشون... سختیش یه لحظه حرف عوض کردن و بی خیال شدنه... خیلی وقته ...
-
دلم می خواهد حسادت کنم به خودم...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:49
بگو تمام تــ♥ـــو مال من است دلم می خواهد حسادت کنم به خودم...
-
رفتی...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:48
رفتـــــــــــــــــــــــــــــی... نمیدانم با کـــــــــــــــه.....!!!
-
بـرگـرد
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:46
✿ツ بـرگـرد نـگــاهـم کـن امـا صـدایـم نــه!!! آوایـتــ بــه آنـی بـه مـسـلـخ مـی بـرد جـانــم را !!! بـرگــرد نـگـاهـم کــن ✿ツ
-
می دانی؟
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:45
می دانی اگر تو را آرزو می کنم برای بی آرزو بودن نیست.... شاید آرزوئی زیباتر از تو سراغ ندارم !
-
دلم
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:44
دلم پر از زخم هایی ست که قرار است وقتی بزرگ شدم فراموششان کنم...!
-
دیدن عکست راهم جیره بندی کرده ام
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:42
دیدن عکست تمام سهم من است از "تو " آن را هم جیره بندی کرده ام تا مبادا توقعش زیاد شود!! دل است دیگر . . . ممکن است فردا خودت را از من بخواهد ...
-
بـرگـرد !
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:39
حـالـا کـه رفـتـه ای . . . بـبـیـن . . . دیـگـر آن کـودکـی نـیـسـتـم کـه دهـانـش بـوی شـیـر مـیـداد حـالـا بـزرگ شـده ام . . . دهـانـم بـوی سـیـگـار مـیـدهـد . . . بـرگـرد !
-
خمار تو ام...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 18:37
شرابــــ هـــم ... بــه مستــی ام حسـادتــــ مـی کنـــد ... آنگــاه کــه خمــار یکــــ لحظـه ... دیــدن تــو مــی شــوم ...